۱۳۹۲ فروردین ۲۹, پنجشنبه

بسیجی ها چی بودند, چی به خورد ما داده بودند!

 زمان جنگ مدتی از اهواز به خاطر بمب و موشک و راکت رفتیم یکی از روستاهای اطراف رامهرمز.دختر یکی از همسایه های اهل ده زن یه بسیجی که فامیلشون هم بود شده بود.
اون زمان بسیجی ها هنوز توی ذهن مردم جزو معصومین بودند!
اون زن واقعا زیبا بود یعنی چنان که باور کنید هنرپیشه های هالیوودی جلوش لنگ میندازن. این زن زایمان کرد و دختری آورد کپی برابر اصل عین عین خودش یه عروسک زنده. طوری که اگه یه روز نمیدیدمش دلم تنگ میشد واسه اون عروسک. در عالم نوجوانی هرروز با بچه بازی میکردم و عاشقش شده بودم.
روزی دیدم دستش صورتش و مچ پاش لکه هایی داره. لکه های سیاه و کبود که انگار با ماژیک سیاه کرده بود بس که تنش سفید بود. گفتم: اینا چیه؟ گفت: شوهرم زده!
 منووووووووووووووو میگییییی چنان تعجب کردم چنان تعجب کردم گفتم: اون که بسیجیه هر ماه میره جبهه! اون چرا زده؟ گفت: میگه چرا دختر زاییدی!!!
 وااااااااااااای هیچ وقت اون روز یادم نمیره اگه شوهره رو میدیدید. عین مارمولک زشت و بدقواره و بعد هم که فهمیدم بی شعور. هیچ وقت اون خاطرات و اون لحظات شوک حاصل از واژگون شدن تصوراتم یادم نمیره که چه ها به خورد ما میدادند و توشون چی ها بود!
همیشه فکر میکردم اخمش توی خودش بودنش سر سنگینیش و اینا همش بخاطر محجوبیتشه نه عصبانیت و بداخلاقیش ولی...
اون روز اولین روز آگاه شدن من از ماهیت انقلاب, انقلابی ها, بسیجی ها و کلا اونایی بود که سنگ امام و جنگ و اسلام و اخلاق و اینا رو به سینه میزدند و فهمیدم همش کشک....
چندسال قبلش  یه دوست دیگه داشتم که هروقت میرفتم خونشون همیشه سیاه پوش بودند و بعدم که خودشون از سیاه درومدن مامان دایی و بقیه بزرگتراشون سیاه پوش. با اینحال مادرش همیشه با محبت بود لبخند میزد ازمون پذیرایی میکرد بوسمون میکرد تو عالم بچگی میومد توی عروسک بازی ها و خاله بازی ها مهمونمون میشد و من همیشه میدیدم چشماش برق میزنه ولی نمیدونستم از اشکیه که ته چشاش لونه کرده.
یه روز از دوستم که خواهر خوشگلی از خودش یه سال کوچیکتر داشت پرسیدم بابات کو پس هیچوقت نیستش! گفت بابام مرده اعدامش کردن! محسن رضایی اعدامش کرد!
دهنم خشک شد توی دلم گفتم اعدام یعنی چی؟ یعنی کار بدی کرده؟ خدایا یعنی چی؟
توی عالم بچگی اعدام معنای وحشتناکی برام داشت. خیلی وحشتناک.
 بعدهااااااا وقتی داستان اول رو که چندسال بعداز داستان دوم بود اتفاق افتاد و معنای واقعی بسیجی رو فهمیدم تازه درک کردم چه انسان هایی که این رضایی و بسیجی ها که خود رضایی بهشون گفته بود بسیجی های یکبار مصرف, اعدام کردند, چه جنایاتی کردند و چه خانواده هایی رو عزادار...
از پراکندگی موضوعات عذر میخوام ولی بی ربط هم نیستن. اینا برای نسل امروز که خیلی چیزارو به چشم ندید و فقط شنید و شاید هم نشنیدند لازمه.
من از نسلی هستم که زمان شاه رو دید انقلاب رو دید جنگ رو دید بعداز جنگ رو دید و خیلی چیزای دیگه اونم توی اهواز و خوزستان...
یه تاریخ زنده ...
یه فسیلی هستم واسه خودم...

۲ نظر:

  1. سلام راستش من خيلي كم توي اين بحث هايي دنياي مجازي شركت ميكنم زيرا اول اينكه واقعا وقت ندارم و ثانيا نتيجه اي جز اعصاب خرد كردن نداره ،، اما اگه به ندرت توي بحثى شركت كردم مثل داستان اون استاد شياد ديگه تا تهش ميرم حتي اگه شده باشه كه قيد خواب و خوراك رو بزنم تا اخرين كامنت رو هم جواب ميدم و تا يك هفته بعد هم باز سر ميزنم ببينم كسي جيزي اضافه نكرده ،، البته ميدونم خوب نيست ولي خوب عادته ديگه ،،، الان كه اومدم ببينم كسي كامنت نذاشته ديدم شما يك پست جديد ارسال كرديد وخوندم و به نظرم رسيد ما هم از يك نسل هستيم و موجب شد اين كامنت رو بذارم ،،، من دانشجو بودم شبراز كه جنگ شد و خيلي ها از جنوب به شيراز پناه اورده بودندو انكار همين ديروز بود كه خيلي از خوابگاههاي دانشگاه رو واسه اسكان اونها خالي كرده بودند ولي باز جا نبود و دو تا سه خانوار مجبور بودند تو يك اطاق كوچك زندگي كنند كساني كه هركدومشون واسه خودشون زندگي و امكاناتي داشته بودند ولي همه صبور و قانع چون جونشون رو ورداشته و فرار كرده بودند ،،، سرتون رو درد اوردم و از مطلب اصلي دور شدم ،،، شما از بسيجي جعلي صحبت كرديد من ميخام بگم اين انقلاب بكل جعلي بود ،، ،،، يك ندانم كاري عمومي حاصل يك سوء تفاهم در بد ترين زمان ممكن ،،، يك جايي خوندم از يك نويسنده كه ،،، كشورهاي عقب افتاده ،، روشنفكرهاشون هم عقب افتاده اند ،، وقتي شيادي مثل علي شريعتي ملقمه فاسد شده دين رودر لفافي از الفاظ زيبا پيچوند و به خورد قشر جوان از همه جا بيخبر و تشنه عدالت ما خوراند خون مسمومي در رگهاشون دواند كه نتيجه اون به باد دادن سرشون و به لجن كشيدن جامعه شون شد ،،، فلذا اين علف هاي هرزي كه شما به عنوان بسيجي ازشون ياد كرديد همشون رشد كرده تو اون جامعه مسموم هستند ،، اونها كه واقعا اعتقاد داشتند همون بهتر كه تو جنگ پودر شدند و نموندند كه از بوي لجن خفه بشند ،، اما حالا ما مونديم با يك سري كه كاسه داغ تر از اش شدند و به كمتر از تمام ايران هم راضي نيستند ،، با پوزش از اينكه سر شما را درد اوردم درد دلي بود شاد باشيد ،،،،

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اول اینکه ممنون از این پشتکار بخاطر به کرسی نشاندن حرف حق ورسوا کردن شیادی که احتمالا من یکی از اولین کسانی بودم که به این مقوله پرداختم.دوم اینکه با سن و سالی که من دارم و از چهل گذشته خیلی از این چیزا دیدم و خاطره شما انگار خاطره خودم بود که تعریف میکردید و انگار واعا اونو زندگی کرده بودم.کسانی که رفتند انسان های واقعی بودند و خوش به حالشون که نیستند که این ننگ رو ببینند.کسانی که حالا خودشونو صاحبان خون میدونند درواقع کسانی هستند که اون زمان پشت این انسانهای واقعی قایم میشندند و امثال ما رو در مناطق جنگی تنها میزاشتند و فقط از بیرون گود میگفتند لنگش کن. تا وقتی که مجبور نشدند هم دست از جنگ نکشیدند.گفتنی ها بسیاره نمیدونم چی بگم که این حرفامو تمام کنم. فقط اینکه برای شما آرزوی سلامتی و موفقیت میکنم.شاد باشید

      حذف